من یک ستاره ام.
من یک سیاره ام.
من برودت و حرارت یک سرزمینم.
سنگ و خاک و کوه و دره ای سخت و خشک.
شاید سکوت تنهایی بزرگی.
با تنهایی،
آشنایی دیرینه ای دارم
در زمین به اندازه کودکی.
من ماوا و قرارگاهم.
پر از حضور.
پر از امنیت.
پر از شور و حال گذر.
من یک فانوس دریایی ام
و برای یک کشتی، تنها نشان ساحل.
من همان کشتی شناور بر موج اقیانوس ام
در شب تیره
چه در دریای بی موج
و چه دراقیانوسی طوفانی
سرگشته و سرگردان و در حسرت کور سویی از یک فانوس دریایی.
من در سرزمین خواب و رویا، جهانی دیگرم
شاید اگر ستاره ام، فانوسی در زمین و اگر سیاره ام، کشتی شناور بر موج .
وسعت درون من بر روی زمین و یا وجود وسیع من در موجودیت جهان دیگر،
هردو،
بین خواب و بیداری، زیبایی سکوت تنهایی را ابراز میکند.
من به راستی سیارکی وسیع در میان وسعت بیکرانگی ام
من با خواب عجین ام
که قوت سکوت حضورست.
تولد هر وجود، تولد یک ستاره.
یک اعتراف خلاقانه/ جمعه ۲۴ دی ماه ۱۴۰۰